میخواستم از دوستان پر مهری که جویای حال من و باربد
هستند ، بی نهایت تشکر کنم ، به راستی که چقدر محبتتون دلگرم کننده استبعضی هاتون برام پیام گذاشتید از تجربیات و روزمره های شخصی زندگیم چرا دیگه نمی نویسم ؟راستش حرف و سخن برای نوشتن زیاد هست اما با خودم فکر میکنم ، در این حال و هوای وطن و اخبارهای تلخ از خون و خون ریزی اتفاقات زندگی من و خانواده ام چیز جذابی برای روایت کردن نداره برای فارغ شدن از این شرایط و روزهای عادی خیلی دلتنگم ...در کل من و باربد خوبیم .... باربد در کناری که مدرسه اش میره همزمان برای آزمون یوس که چند ماه دیگه داره، تلاش میکنهمن هم که دیگه نگم براتون حجم مسئولیتم خیلی زیاده از صفر تا صد با خودمه ، هرچند روز یک بار مثل ماشینی که تسمه پاره میکنه ... جسمانی کم میارم و فشارم افت زیاد پیدا میکنه و چون انتخاب و توانی جز استراحت ندارم به سبک خودم استراحتکی میکنم که باز برای بدو بدوهای فردای زندگی آماده بشم در واقع بعد از تکرار زیاد یاد گرفتم چطوری خودم بازیابی کنم .تحلیل تجربه اخیرم براتون مینویسم شاید برای شما هم توجه به این مطلب مفید باشهچند روز پیش با یکی از نزدیکانم که خرید داشت ، همراهی کردم، زمان ناهار خوردن در فوت کورد بهم گفت یه مطلب در مورد باربد میگم ناراحت نشیگفتم راحت باش بگو....بعد خندیدم گفتم فوقش ناراحت میشم چه اشکال داره ولی شاید تو حرف مهمی برای ما داشته باشی .گفت تو به من هم رسیدگی و پذیرایی خوب میکنی برام دسر ، کیک ، میلک شیک و ال و بل درست میکنی اما دقت کردم ، دائم و روزانه برای باربد اینگونه پذیرایی و سرویس میدی حتی کنار اینها ، انارش را دون میکنی ، میو ه اش اسلایس میکنی کنارش میگذاری، فکر میکنم با این کارها خیلی دیگه تحویلش میگیری مانع مرد ش مرنج و مرنجان...
ادامه مطلبما را در سایت مرنج و مرنجان دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : maranjomaranjan بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1401 ساعت: 12:09